دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۲

دل من



دل من جوان بود و انگار مرد

در آوار اندوه ؛صد بار مرد

دل من هم اهل همين شهر بود

ولی نيمه شب ؛زير آوار مرد

دل من دل روزه دار و صبور-

دريغا؛كمی پيش از افطار مرد

شبی نبض آئينه ها را گرفت

و در هر طپش؛ او به تكرار مرد

در اين كوچه ها ناله ها كرد و بعد

صدا؛در ميان دو ديوار مرد

چرا باد در گوش گلها نگفت

دلم شبنمی بود و بيدار مرد



0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی