دل من
دل من جوان بود و انگار مرد
در آوار اندوه ؛صد بار مرد
دل من هم اهل همين شهر بود
ولی نيمه شب ؛زير آوار مرد
دل من دل روزه دار و صبور-
دريغا؛كمی پيش از افطار مرد
شبی نبض آئينه ها را گرفت
و در هر طپش؛ او به تكرار مرد
در اين كوچه ها ناله ها كرد و بعد
صدا؛در ميان دو ديوار مرد
چرا باد در گوش گلها نگفت
دلم شبنمی بود و بيدار مرد
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی