یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷

عشق بی عاشق

اینک همان فرداست ، می دانم که می آیی
خوشبختی آن ماست ، می دانم که می آیی
بعد از هزاران سال تنهایی و تنهایی
بعد از هزاران سال ، می دانم که می آیی
اعجاز انسانی و در این فصل تنهایی
تنهاترینم ، خوب می دانم که می آیی
آخر کجایی عشق بی عاشق
عاشقترینم من ، که می دانم که می آیی
باید بمانم منتظر در کوچه ای بن بست
تنها به این امید ، می دانم که می آیی

4 نظر:

در ۱۵:۰۴, Anonymous ناشناس گفت...

ســــــــــلام خوبــــی؟

شعرهای جدیدتو خوندم عزیزم مرسی از اینکه Up date کردیشون، امید وارم روز به روز پله های ترقی رو طی بکشی و بالاتر بری...
ما شا خه اي از ايل شقايق هستيم /با دردسر عشق موافق هستيم / از پرده چرا سخن بگويم حاشا /بگذار بدانند که عاشق هستيم
منتظر اشعار جدیدت هستم
باز بهت سر می زنم

 
در ۲۲:۳۹, Anonymous ناشناس گفت...

به به حاجی استفاده کردیم...
سری به ما نمیزنی سری به این ترانه ها
سری به من که خسته ام ز اعتبار شانه ها
www.imagination.blogsky.com

 
در ۰۱:۳۶, Anonymous ناشناس گفت...

سلام دوست خوبم لذت غريبي بردم،واقعا خوشحال ميشم اگه بهم سر بزني و نظر ارزشمندت رو راجع به نوشته هام بگي
مرسي
آسورا

 
در ۱۲:۰۱, Anonymous ناشناس گفت...

سلام پیرمرد چرا آپدیت نمیکنی؟
پیام انقلابت را شنیدم همونجا جواب دادم

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی